از طلاب فارغ التحصیل سفیران هدایت قم می باشم .
الف – دوران تحصیل : 1377-1378 تا 1383-1384.
ب – تعهد و خدمت تبلیغی :
1-سال 1384 از طریق طرح هجرت قم عازم روستای قصون بخش کوهسرخ شهرستان کاشمر به مدت ده ماه شدم .
2-از سال 1385 تا 1388 روحانی طرح هجرت قم در شهرستان کاشمر بدون حق التبلیغ بوده و هر ماه گزارشکار به آن مرکز و همچنین به سفیران هدایت قم ارسال می نمودم .
3-سال تحصیلی 1385 و 1387 روحانی دبیرستان شبانه روزی نمونه دولتی آیه الله امام خامنه ای حفظه الله (نمونه امین) کاشمر بوده و توفیق امامت جماعت نماز صبح و مغرب و عشاء را داشته و صبح ها بعد از نماز به بیان نکات قرآنی و شب ها به موضوعات مورد نیاز می پرداختم .
4-سال 1385-1386 سخنران پایگاه بسیج آیه الله امام خامنه ای حفظه الله مسجد جامع کاشمر با فرماندهی دوست گرامی آقای مصطفی قریشی بودم .
5-سال تحصیلی 1385-1386 با عنایت مدیریت محترم و شایسته ی حوزه ی امام صادق ( سلام الله علیه ) کاشمر، حاج آقای احدی ، به تدریس یک دوره فشرده روش تحقیق در بین طلاب محترم ، پرداختم .
6-سال 1386 یکی از سخنرانان انجمن علمی فرهنگی مطلع الفجر به مدیریت آقای حجت مدرسی بودم .
۷- از سال 1381 تا 1386 در کانون فرهنگی هنری میعاد مسجد جامع کاشمر ، مسئول بخش پژوهش و کتابخانه و برگزاری کلاسهای تابستانی و برگزاری طرح بانک نماز ، با مدیریت حاج آقای ایوبی ( لالوزائی) بود ه ام .
۸-سال های 1386 تا 1387 روحانی کمیته امداد امام خمینی رحمه الله کاشمر ، بخش فرهنگی ، طرح جوانان پیرو ولایت بوده و همزمان تابستانها و سال تحصیلی ، مربی مرکز نیمه ی شعبان و خوابگاه شهید مرتضوی خلیل آباد و جلسات خانوارهای بی سرپرست کوهسرخ و خلیل آباد بودم .
۹-سال تحصیلی 1387-1388 روحانی خوابگاه شبانه روزی دخترانه راهنمایی طباطبایی کاشمر بودم که توفیق امام جماعت ظهر وعصر ومغرب وعشاء به همراه خدمات مورد نیاز تبلیغی را داشتم .
۱۰-سال 1385 تا 1387 با کانون قرآن و عترت آیه الله امامی رحمه الله امامزاده سید حمزه سلام الله علیه کاشمر همکاری داشته و در آنجا به راه اندازی حلقه های معرفت ، طرح بزرگ عطر نماز و کلاس های تابستانی با همکاری مدیریت محترم آقای لطفی و دوستان بزرگوار و فعال آقایان حسین محقق و فکری و... مشغول بودم .
۱۱-از سال 1375 که بنده دانش آموز بودم ، توفیق راه اندازی جلسه ی قرائت قران محبان المهدی ( عجل الله فرجه ) با همکاری دوستان آقایان مرحوم حسین جعفری – روحش شاد – و استاد عباس پورحسین و استاد مجتبی ذبیحی تا به امروز – 1392 – تقریبا هفده سال ، داشته ایم .
۱۲-سال 1391 تا اکنون ؛ توفیق سرگروهی طرح شجره ی طیبه ی صالحین
پایگاه بسیج آیه الله امام خامنه ای ( حفظه الله ) را به دستور فرمانده ی سابق آنجا ، دوست گرامی مصطفی قریشی داشته و با اجازه فرماندهی جدید آقای پور طاهری مشغول به خدمت هستم .
۱۳-ماه محرم الحرام سال های 1390 و 1391 با عنایت مدیریت محترم حوزه امام صادق (سلام الله علیه ) کاشمر، حاج آقای احدی ؛ به روستای چناران بخش زیرکوه شهرستان قائن و روستای قاسم آباد بخش انابد شهرستان بردسکن شدم .
۱۴-در کنار تبلیغ از سال 1389 تا اکنون مشغول ادامه تحصیل در حوزه امام صادق (سلام الله علیه ) کاشمر به مدیریت محترم حاج آقای احدی ، هستم . در این حوزه علاوه بر دروس رسمی حوزه با اساتید مجربی همچون امام جمعه ی محترم و دانشمند حاج آقای یعقوبی و .... به بررسی و آموزش عالی و کاربردی احکام شرعی ، پاسخ به شبهات روز ، تفسیر و فن خطابه پرداخته می شود .
15 - از سال 1392 با ستاد نماز جمعه ی کاشمر شروع به همکاری نموده که با عنایت امام جمعه محترم شهرستان جناب حضرت حجه الاسلام والمسلمین سید قاسم یعقوبی در بخش فرهنگی ستاد ، مدیر کانون فرهنگی هنری باران حضور می باشم و در سایت ستاد نماز جمعه به نام « کاشمر آدینه http://kashmaradineh.ir/» به عنوان یکی از نویسندگان مشغول به خدمتگزاری هستم .
16- در پایگاه مقاومت بسیج امام خامنه ای حفظه الله مسجد جامع کاشمر نیز با فرمانده ای جناب آقای سید احسان ابراهیمی به عنوان سرگروه و مربی طرح شجره طیبه صالحین مشغول به خدمتگزاری می باشم.
17- سال های تحصیلی 91-92 و 92-93 امام جماعت ظهر و عصر دبیرستان دوره اول دخترانه شاهد هاجر بوده ام که هر روز به مدت 5 دقیقه به مباحثی چون احکام مورد نیاز و مسائل شخصی ، اجتماعی و اعتقادی دانش آموزان می پرداختم.
18 - در سال تحصیلی 92-93 به عنوان سخنران از طریق بسیج دانش آموزی شهرستان کاشمر به دبیرستان های دخترانه و پسرانه ی بنت الهدی - الزهرا - رازی - آمنه - مریم - نمونه امام خامنه ای حفظه الله - نمونه دانش برای طرح مباحث جنگ نرم و مدیریت افکار اعزام شده ام .
19- در تابستان 1393 از طریق پایگاه مقاومت بسیج امام خامنه ای حفظه الله مسجد جامع کاشمر ، توفیق شرکت در اردوی هفت روزه جهادی به روستای گندم بر را داشته ام .
« اللهم عاملنا بفضلک و لاتعاملنا بعدلک یا کریم بحق محمد و آل محمد والله المستعان .»
ادامه...
۱- احتیاج داریم به کمک الهى و هدایت الهى در رسیدن به اندیشهى درست، هم احتیاج داریم به کمک پروردگار در زمینهى توانایى بر اجراى آنچه درست میدانیم و تصمیم میگیریم. بایستى توسّل کرد، توجّه کرد به خداى متعال و از خدا کمک خواست.
۲- فرهنگ هویّت یک ملّت است. ارزشهاى فرهنگى روح و معناى حقیقى یک ملّت است. همه چیز مترتّب بر فرهنگ است. فرهنگ حاشیه و ذیلِ اقتصاد نیست، حاشیه و ذیلِ سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند؛ به این باید توجّه کرد.
شما فرض کنید در فرهنگ عمومى یک عامل و یک آسیب مهمّى به نام طلاق مثلاً وجود دارد. حالا اگر چنانچه فرض کنیم در مجموعهى کشور یک تبلیغاتى شروع بشود که بنیان خانواده را سست میکند و به طلاق مىانجامد، خب شما مجبورید جلوى این را بگیرید؛ یعنى اگر چنانچه میخواهید طلاق در جامعه رواج پیدا نکند، بایستى به این معنا توجّه بکنید؛ یعنى باید جلوى این چیزى که بهطور طبیعى مردم را، جوان را، دختر را، پسر را میکشاند به بىمیلى به خانواده و بىاعتنایى به کانون خانواده و بىاعتنایى به همسر، بگیرید؛ قهراً معارضه وجود دارد.
۳- دولت دینى با دین دولتى هیچ فرقى ندارد. دولت جزو مردم است؛ دین دولتى یعنى دین مردمى؛ همان دینى که مردم دارند، دولت هم همان دین را دارد.هر کسى هر توانى که دارد، باید خرج کند؛ یک روحانى باید توانش را خرج کند؛ یک دانشگاهى باید توان خودش را صرف کند؛ یک انسانى که داراى یک منبرى است، داراى یک حوزهى نفوذى است در تأثیرگذارى روى مردم، باید توان خودش را خرج کند. از همهى اینها پرتوانتر هم دستگاه حکومت یک کشور است .
۴- فرهنگ به مردم متّکى است؛ این همه مجالس عزادارى، این همه مجالس سخنرانى، این همه انجمنهاى ادبى، این همه انجمنهاى علمى، اینها را اصلاً کِى دولتها میتوانند بهوجود بیاورند؟ کجا ممکن است؟ این همه نمازهاى جماعت، این همه کارهاى گوناگون فرهنگى که در سطح کشور انجام میگیرد، اگر فرض کنیم دولتها بخواهند هم این کارها را انجام بدهند، نمیتوانند انجام بدهند؛ کار مردم است.
5- غربىها اصرارشان و مقاومتشان برروى ارزشهاى فرهنگى خودشان از ما کمتر نیست و بیشتر هم هست؛ از ما بیشتر است. فرض بفرمایید رسم و فرهنگ فلان کشور این است که حتماً باید در مجلس میهمانىِ رئیس جمهور، مشروب مشخّصى مصرف بشود. اگر چنانچه یک رئیس جمهورى بگوید که من حاضر نیستم، اصلاً مجلس را منتفى میکنند؛ اصلاً مجلس میهمانى را برگزار نمیکنند؛ که این اتّفاق افتاده دیگر، این را ما در زمان حیات خودمان و زندگى خودمان [دیدیم]؛ شماها هم شاید همهتان یا بیشترتان میدانید، اطّلاع دارید. اگر کسى فرض بفرمایید کراوات نزند، بخواهد وارد یک مجلس رسمى بشود، میگویند این خلاف پروتُکل است، نمیشود؛ باید حتماً شما یا پاپیون بزنید یا کراوات بزنید! خب اینها چیست؟ اینها همان فرهنگ است دیگر؛ اینقدر متعصّبند، اینقدر پایبندند.
6- مسئلهى اختلاط زن و مرد که اسمش را گذاشتند تساوى - که متأسّفانه تساوى نیست، اختلاط زن و مرد است؛ اختلاط مضر و بشدّت زهرآگینى است که وجود دارد و امروز جوامع را و بیشتر از همه هم خود جوامع غربى را مبتلا کرده و حالا اندیشمندانشان فهمیدهاند که این مسیر یک مسیرى است که اصلاً پایان ندارد؛ یعنى همینطور [این] حرکت ادامه دارد و سیرىناپذیرىِ طبع انسانى این حرکت انحرافى را تا ناکجاآباد خواهد برد - یکى از اصول خودشان میدانند؛ اگر قبول نداشته باشید، شما را طرد میکنند، رد میکنند، مذمّت میکنند؛ یعنى آنها بیشتر از ما، متعصّبانهتر از ما پایبندند به یک چیزهایى که غیر معقول است. ما چرا بر سرِ فرهنگ خودمان پافشارى نکنیم؟
۷- من خیلى نگران زبان فارسىام؛ خیلى نگرانم. همینطور دارند اصطلاحات خارجى [بهکار میبرند]. ننگش میکند کسى که فلان تعبیر فرنگى را به کار نبرد و به جایش یک تعبیر فارسى یا عربى به کار ببرد؛ ننگشان میکند. این خیلى چیز بدى است؛ این جزو اجزاء فرهنگ عمومى است که باید با این مبارزه کرد. اسم فارسى را با خطّ لاتین مینویسند! خب چرا؟ چه کسى میخواهد از این استفاده کند؟ آن کسى که زبانش فارسى است یا آن کسى که زبانش خارجى است؟ اسم فارسى با حروف لاتین! یا اسمهاى فرنگى روى محصولات تولید شدهى داخل ایران که براى من عکسهایش را و تصویرهایش را فرستادند! خب چه داعى داریم ما این کار را بکنیم؟ بله، یکوقت شما یک محصول صادراتى دارید، آنجا در کنار زبان فارسى - فارسى هم باید باشد البتّه؛ هرگز نبایستى از روى محصولات ما زبان فارسى برداشته بشود - البتّه زبان خارجى هم به آن کشورهایى که خواهد رفت، اگر زبان دیگرى دارند نوشته بشود، امّا محصولى در داخل تولید میشود، در داخل مصرف میشود، چه لزومى دارد؟
8- ما چند سال قبل از این بحث تهاجم فرهنگى را مطرح کردیم؛ بعضىها اصل تهاجم را منکر شدند؛ گفتند چه تهاجمى؟ بالاخره به برکت قبول دیگران، این حرف ما هم مورد قبول خیلى از کسانى که قبول نمیکردند قرار گرفت! تهاجم فرهنگى یک واقعیّتى است. صدها - حالا من که میگویم صدها، میشود گفت هزارها؛ منتها حالا بنده چون یکخرده در زمینههاى آمارى دلم میخواهد احتیاط کنم، میگویم صدها - رسانهى صوتى، تصویرى، اینترنتى، مکتوب در دنیا دارند کار میکنند با هدف ایران! با هدف ایران! نه اینکه دارند کار خودشان را میکنند. یکوقت هست که فرض کنید رادیوى فلان کشور یا تلویزیون فلان کشور یک کارى دارد براى خودش میکند؛ این نیست، اصلاً هدف اینجا است؛
با زبان فارسى [برنامه میسازند]؛ آن را با وقت استفادهى فارسىزبان یا عنصر ایرانى تطبیق میکنند؛ مسائل ما را رصد میکنند و بر طبق آن مسائل، موضوعات و محتوا براى رسانهى خودشان تهیّه میکنند؛ یعنى کاملاً واضح است که هدف اینجا است. باور داشته باشند که ما این جایگاه را بهعنوان یک قرارگاه مرکزى [قرار دادیم]. تعبیر "قرارگاه" ممکن است به بعضى گوشها سنگین بیاید - قرارگاه یک اصطلاح جنگى است، اصطلاح نظامى است - و بگویند آقا، قرارگاه مال مسائل نظامى است، شما در مسائل فرهنگى هم فکر نظامى را رها نمیکنید! واقع قضیّه این است که کارزار فرهنگى از کارزار نظامى اگر مهمتر نباشد و اگر خطرناکتر نباشد، کمتر نیست؛ این را بدانید؛ یعنى میدانید هم شما، واقعاً یک میدان کارزار است اینجا. و بخصوص در قرارگاههاى نظامى اینجورى است؛
قرارگاه مسئولیّت اجراى مستقیم به معناى اینکه یک واحدى متعلّق او باشد، ندارد؛ امّا واحدها در اختیار او قرار میگیرند، به تعبیر نظامى در کنترل عملیّاتىِ او قرار میگیرند. وقتى ما یک قرارگاه نظامى تشکیل میدهیم، فرض بفرمایید سپاه میگوید این یگانهاى من در کنترل عملیّاتى آن تشکیلات [هستند]، پشتیبانى این یگان، متعلّق به آن سازمان است - یا ارتش، یا سپاه، یا هر دستگاه دیگر - امّا بهکارگیرى این و هدایت این، به عهدهى قرارگاه است؛ یعنى یک چنین حالتى را در اینجا بایستى توجّه داشت.
9- این اسباببازىهایى که وارد کشور میشود از جملهى همین است که من چقدر سر قضیّهى تولید اسباببازى داخلىِ معنىدار و جذّاب حرص خوردم با بعضى از مسئولین این کار که این کار را دنبال بکنند؛ من به اینها گفتم که اشکال کار شما این است که شما آمدید به فلان نام، یک پسرى را، یک دخترى را آوردید در بازار، این عروسک شما را بچّهى ما اصلاً نمىشناسد - ببینید، پیوست فرهنگى که میگوییم اینها است - خب، یک عروسک است فقط، در حالى که مرد عنکبوتى را بچّهى ما میشناسد، بتمن را بچّهى ما میشناسد. ده بیست فیلم درست کردهاند، این فیلم را آنجا دیده، بعد که میبیند همان عروسکى که در فیلم داشت کار میکرد، در مغازه هست، به پدر و مادرش میگوید این را براى من بخرید؛ عروسک را میشناسد؛ این پیوست فرهنگى است .
10- الان آموزش زبان انگلیسى - بالخصوص زبان انگلیسى، حالا زبانهاى دیگر خیلى خیلى کمتر - خیلى رواج پیدا کرده، آموزشگاههاى فراوانى بهوجود مىآورند. خب، مراکز آموزش هست؛ همهى کتابهاى آموزش که خیلى هم با شیوههاى جدید و خوبى این کتابهاى آموزش زبان انگلیسى تدوین شده، منتقلکنندهى سبک زندگى غربى است، سبک زندگى انگلیسى است. خب این بچّهى ما، این نوجوان ما و جوان ما [که] این را میخواند، فقط زبان یاد نمیگیرد؛ حتّى ممکن است آن زبان یادش برود، امّا آنچه بیشتر در او اثر میگذارد آن تأثیر و انطباعى [است] که بر اثر خواندن این کتاب از سبک زندگى غربى در وجود او بهوجود مىآید؛ این از بین نمىرود؛ این کارها را دارند میکنند.
11- چند وقت پیش - عرض کردم یک فیلمى را من دیدم؛ حقّاً و انصافاً از لحاظ اُسلوب و خوشساختى و سبک کار شبیه فیلمهاى خوب هالیوود.سینما خیلى عنصر جذّابى است، رسانهى فوقالعادهاى است، یعنى واقعاً الان هیچچیزى مثل سینما نیست از لحاظ اثرگذارى؛خب بابا! آمریکایىها که پدرجدّ ما در این کارند، الان پشیمانند، درآن درماندهاند که چهکار کنند. ما بچّههاى خودمان را که اَلَکدولَک بازى میکردند که تحرّک داشت و خوب بود، گرگمبه هوا بازى میکردند که کار بسیار خوبى بود و ورزش بود و بازى و سرگرمى بود، یا این چیزى که خط کشى میکنند و لىِلىِ میکنند - بازىِ بچّههاى ما اینها بود - آوردهایم نشاندهایم پاى اینترنت، نه تحرّک جسمى دارند، نه تحرّک روحى دارند، و ذهنشان تسخیر شده به وسیلهى طرف مقابل.
12- بچّههاى ما - نوههاى بنده - اسم بازیکنان و ستارههاى فوتبال دنیا را خیلى خوب بلدند، یکى یکى همینطور مکرّر اسم اینها را مىآورند؛ این طرفدار این است، آن طرفدار آن است، لباس نمیدانم فلان تیم فرنگى را این میپوشد، آن یکى لباس تیم دیگر را میپوشد، امّا اسم مثلاً فرض کنید که فلان دانشمند معاصر خودشان را نمىشناسند؛ اسم بیاورى نمىشناسند کیست؛ خب اینها بد است، اینها را ما بایستى واقعاً کار بکنیم.
13- نگذارید دانشگاه جولانگاه حرکتهاى سیاسى بشود. اینکه ما جوان را بهعنوان یک موتور محرّک تحوّلات سیاسى بپذیریم، حرف من است. من یکوقتى این مطلب را گفتم، بعضى از همین آقایانى که حالا دَم از دانشگاه میزنند، من را ملامت کردند که شما این جوانها را به هَوس انداختید، به هیجان انداختید؛ نه، من اعتقاد دارم به این قضیّه؛ نسل جوان در هر جامعه، موتور حرکت تحوّلات اجتماعى و تحوّلات سیاسى است.
14- روى کیف بچّههاى دبستانى چه لزومى دارد که یک تعبیر فرنگى نوشته بشود؟ روى اسباب بازىها همینجور؛ من واقعاً حیرت میکنم. این جزو چیزهایى است که شما خیلى دربارهاش مسئولیّت دارید.
15- مسئلهى آسیبهاى اجتماعى و علل فرهنگى آن است؛ که من اشاره کردم به مسئلهى طلاق، مسئلهى موادّ مخدّر، فسادهاى مالى، مسئلهى جنایت. خب یکى از همین تأثیرات تهاجم فرهنگى دشمنان، افزایش سرقت مسلّحانه از بانکهااست؛ این را اوّل ما در فیلمها دیدیم - قابل توجّه جناب آقاى ضرغامى - که حمله میکنند؛ حالا عین همان قضایا، اینجا دارد اتّفاق مىافتد؛ خب یاد میگیرند دیگر.
16- مسئلهى جمعیّت را جدّى بگیرید؛ جمعیّت جوان کشور دارد کاهش پیدا میکند. یک جایى خواهیم رسید که دیگر قابل علاج نیست. یعنى مسئلهى جمعیّت از آن مسائلى نیست که بگوییم حالا ده سال دیگر فکر میکنیم؛ نه، اگر چند سال بگذرد، وقتى نسلها پیر شدند، دیگر قابل علاج نیست.